از امروز دیگر عطر تن رسول خدا در ساحت نفس هایش نمی پیچد و تن داغ مدینه را شفا نمی شود. نفس کشیدن در هوای منهای رسول جان ها می گیرد و دل ها می س ...
از امروز دیگر عطر تن رسول خدا در ساحت نفس هایش نمی پیچد و تن داغ مدینه را شفا نمی شود. نفس کشیدن در هوای منهای رسول جان ها می گیرد و دل ها می سوزاند مدینه کودکی سردرگم و بی مادر را می ماند که جان از کالبدش ذره ذره میرود و نمیداند پس از نبی از این دنیا چه می خواهد.
حبیب پس س از سالها دوباره طعم تلخ و گزنده یتیمی را مزه مزه می کنند. جدایی از آغوش مادر در بیابانهای وادی الرمه، دوباره درد بی درمانی شده که جانش را چون خوره میخورد پس از نبی دیگر نه عبای سعد، پدر خواننده اش او را خیمه ای میشود در برابر آماج ناامنی ها و نه سینه ستبر و مردانه قیس برادری را در حقش تمام میکند. حبیب با خود زمزمه می کند:
– مگر نبی خدا چند نفر بود که مدینه اینچنین خالی شده است؟ تن بی طاقت حبیب آبستن کینه ای دیرین است؛ کینه ای جان گرفته از تار و بود بی مهری های روزگار به خیالش علی ، تمام دلخوشی هایش را به تاراج برده است.
حبیب راهی میشود به دل بیابان میزند و در این سفر بغض علی را با خود همراه می کند. می رود تا انتقام تمام نداشتن هایش را از یک نفر بگیرد؛ بی خبر از آن که این راه هزار راه نرفته را در برابر دیدگانش می گشاید. هزار راهی میان یقین و تردید عشق و نفرت و عروج و سقوط…..
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.