نمی دانم چرا در آن لحظه دلم میخواست دوباره بگوید پری سیما به من آب بده، پری سیما چای بیار،پری سیما بگیریم بخوابیم، و بعد مرا بکشاند زیر آن ...
نمی دانم چرا در آن لحظه دلم میخواست دوباره بگوید پری سیما به من آب بده، پری سیما چای بیار،پری سیما بگیریم بخوابیم، و بعد مرا بکشاند زیر آن لحاف اطلسی، که از ازدواج اولش هنوز نو مانده بود، و شروع کند به چنگ زدن توی موهای برهمم، مثل آن موقع ها که سی سالش بود، و مانند ببر، وحشیانه عشقبازی می کرد.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.