پشت جلد: ... به محض رسیدن به آسایشگاه مرا به اتاقی بردند و کمرم را با ملافهای به تخت مخصوصی بستند. دستهایم را هم جداگانه در امتداد بدن به م ...
پشت جلد: ... به محض رسیدن به آسایشگاه مرا به اتاقی بردند و کمرم را با ملافهای به تخت مخصوصی بستند. دستهایم را هم جداگانه در امتداد بدن به میلههای تخت بستند. خشونتی در کارشان نبود، فقط تلاش داشتند آرامم کنند. با وجود لحن آشتیجویانه و مهربانانه پرستاران وحشتی شدید وجودم را فرا گرفته بود، وحشتی که هیچکس بر آن و پس زمینههایش آگاه نبود. برای هیچ کسی در آن آسایشگاه نگفته بودم که چه قدر از بسته شدن به تخت میترسم. کابوس تجربهی بسته شدن به تخت و پیامدهای آن در ذهنم زنده شد. فقط توانستم چند داد بزنم و فحشهایی نثار آنها کنم، به سوئدی و گاه به زبانهای دیگر. اما توان زیادی برای حرکت برایم نمانده بود، کرختی بعد از عشقبازی!...
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.