اعتراف میکنم هنوز آن خانهی ویران در ذهنم زنده است و هنوز حسن و عالیه در حوضش خفتهاند و هر از گاهی بیدار میشوند، معرکه میگیرند، خست ...
اعتراف میکنم هنوز آن خانهی ویران در ذهنم زنده است و هنوز حسن و عالیه در حوضش خفتهاند و هر از گاهی بیدار میشوند، معرکه میگیرند، خسته میشوند و باز میخوابند؛ «خواب دبش کلفتکُش». هنوز خانهی ویران سرپناهِ نرگس و شریف است و آن دو چارهای ندارند جز آشتی با گذشته؛ آشتی با تاریخ.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.