رمان فارسی. شاید همه ی اتفاقات خواب بوده و هیچ وقت نه شبی بود و نه بارانی و نه صدایی. خیلی كه گذشت من لبریز شدم و قلبم به تكاپو افتاد. باید ص ...
رمان فارسی. شاید همه ی اتفاقات خواب بوده و هیچ وقت نه شبی بود و نه بارانی و نه صدایی. خیلی كه گذشت من لبریز شدم و قلبم به تكاپو افتاد. باید صدایش را می شنیدم باید باور می كردم. بالاخره تماس گرفتم تا صدایش را شنیدم. همه ی حرف هایی كه تمرین كرده بودم فراموشم شد. حال و احوال پرسی كردم و بدون هیچ حرف اضافه ای خداحافظی.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.