این چه خواسته ای است از او. باید خودم اقدام می کردم. اشکم رو با دستمال زدودم و به راه افتادم میان راه تورج هر لحظه بر می گشت و نگاهم می کرد ام ...
این چه خواسته ای است از او. باید خودم اقدام می کردم. اشکم رو با دستمال زدودم و به راه افتادم میان راه تورج هر لحظه بر می گشت و نگاهم می کرد اما من آرام گرفته بودم با این همه مغموم بودم تورج پیچید توی یک خیابون ،فرعی توقف نموده و خودش پیاده شد. کنجکاوی نکردم سرم رو به صندلی نهاده چشم بر هم گذاشتم و با خدای خوبم به راز و نیاز پرداختم دوست نداشتم دختری خود باخته باشم دوست نداشتم این طور بنمایانم از خدا خواستم کمکم کنه باد کولر جسم و جانم رو مصفا میکرد و صورتم یخ کرده بود لحظاتی بعد تورج برگشت. صدای بسته شدن در گویای بازگشتش بود و بوی خوش ادوکلنش مبین حضورش اما من چشم باز نکردم مغموم تر از اون بودم که شعفی در خودم احساس کنم صدای خش خش پلاستیکی که روی صندلی عقب قرار گرفت و بعد لحن آرام تورج که مهربانانه گفت: ترانه خانم؟
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.