برای لحظه ای نگاهش مات و دستانش شل شد. بعد از آن نگاه خیره چشمانش را لهیب آتش داغی گرفت اما اهمیت ندادم. باید برای یک بار شده تکلیفش را یکسره ...
برای لحظه ای نگاهش مات و دستانش شل شد. بعد از آن نگاه خیره چشمانش را لهیب آتش داغی گرفت اما اهمیت ندادم. باید برای یک بار شده تکلیفش را یکسره می کردم از دیروز تا آن لحظه کم حرص و جوش نخورده بودم. حداقل بعد از این دیگر جلوی من جانماز آب نمی کشید. از میان دستانش به راحتی جدا شدم و با همان لحن ادامه دادم بی خود برای من ژست بچه مثبتی نگیر مگه دروغ می گم؟ اصلا من چه میدونم حتما این خانوم رو هم صیغه کردی معلوم هست چند تا از این پرستوها هستن که من بی خبرم؟
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.