مجموعه داستان های کوتاه به نام های:
زقوم، لیدا پناهی، خنده بر شیطان، ترازو، آن ها، و نقطه ی کور.
شهر در سکوتی خفه فرو رفته بود. توی محل ...
مجموعه داستان های کوتاه به نام های:
زقوم، لیدا پناهی، خنده بر شیطان، ترازو، آن ها، و نقطه ی کور.
شهر در سکوتی خفه فرو رفته بود. توی محله فقط چند زن و مرد مسن مانده بودند با بچه ها که حالا در خانه های مادر و پدر بزرگ هایشان ماندگار شده بودند. مدرسه البته باز بود و کارهای اداری به روال معمول خود پیش می رفت اما کسی از کسبه ی خُرد در شهر نبود. مردم کم کم درباره ی علت بسته بودن بیش تر مغازه های بازار از هم پرس و جو می کردند. سمبوسه فروشان کجا غیب شان زده؟ ماهی فروش ها کجا رفته اند؟ بساط های میوه کجاست و ...؟ اما اگر کسی خبری از ابرهای سترون بالای شهر داشت از اهالی غیب شده هم خبر داشت.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.