رمان سوئدی.
رمان در چهار فصل روایت می شود. فصولی که با نام های یخ، جنگل، دریا و یلدا نامگذاری شده اند. فردریک جراح سابق، دوازده سال ...
رمان سوئدی.
رمان در چهار فصل روایت می شود. فصولی که با نام های یخ، جنگل، دریا و یلدا نامگذاری شده اند. فردریک جراح سابق، دوازده سال گذشته را در یک جزیره و به تنهایی زندگی کرده. جزیره ای که سراسر ماه های طولانی زمستان پوشیده از یخ است و برف و یخبندان. این جزیره از پدربزرگ و مادربزرگش به او به ارث رسیده. جایی است که به نوعی ارتباط او با دنیای خارج و با گذشته اش را قطع کرده. اما عاقبت گذشته به سمت او برمی گردد. هریت، زنی که سال ها پیش فردریک او را ترک کرده، به سراغ او می آید. نه برای سرزنش او، یا برای پاسخ خواستن. می گوید آمده تا فردریک به قولی که داده عمل کند. زیباترین قولی که هریت شنیده. فردریک ٤٠ سال پیش قول داده او را به دریاچه ای ببرد که وقتی نوجوان بوده پدرش یک بار او را در یک روز خاص آن جا برده. حالا هریت آمده و می گوید باید به قولت وفا کنی.
فردریک سال هاست در این جزیره به تنهایی زندگی کرده، با عادتی منحصر به فرد. او هر روز صبح گودالی در یخ می کند و می افتد داخل آن گودال، میافتد تا فراموش نکند که هنوز زنده است. حالا آمدن هریت و پذیرفتن خواسته ی او در عمل به قولش و شروع این سفر، زندگی دیگری برای او رقم خواهد زد. برای این سفر جزیره را ترک خواهد کرد. جزیره ای که به آن پناه برده تا از گذشته و از اشتباهاتی که در زندگی حرفه ای و شخصی اش انجام داده رهایی یابد. حالا اما این یخ، این حصار نازک تنهایی ناگهان شکسته می شود و ترک برمی دارد و ...
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.