برنده نهمین دوره جایزه ادبی جلال آل احمد، چهارم دی ماه ١٣٩٥ .
بایرامی سعی کرده است در این رمان به نوعی مظلومیت شیعیان عراقی در طول هشت سال ...
برنده نهمین دوره جایزه ادبی جلال آل احمد، چهارم دی ماه ١٣٩٥ .
بایرامی سعی کرده است در این رمان به نوعی مظلومیت شیعیان عراقی در طول هشت سال دفاع مقدس را به تصویر بکشد. شیعیانی که اگر در جنگ حضور داشتند ناچار از فشار حزب بعث بوده و اگر حضور نداشته اند نیز زندگی و عرصه چنان بر آن ها تنگ می شده که توان فکری و جسمی برای زندگی باقی نمی مانده است. راوی اصلی رمان سربازی جوان با نام «سعدون» است که از شیعیان دجیل است و دلباخته «احلی» دختری از اهل سنت این منطقه است و سنت های قبیله ای اجازه وصلت به آن ها نمی دهد. سعدون در بن بست این رویداد تصمیم می گیرد داوطلبانه عازم جبهه شود و این آغاز فرجامی عجیب برای اوست، فرجامی که بر خلاف تصورش نه در جبهه که در زادگاهش که از آن فراری شده رقم می خورد. شاید بتوان درخشان ترین بخش این رمان را پایان بندی و فصول پایانی آن دانست که تکلیف قهرمان داستان را به نوعی مشخص می کند و فرجام پایانی زندگی او را درست در زمانی که احساس می کند به آرامش نزدیک شده است مشخص می سازد؛ زیبایی روایت این بخش و تصویرسازی های زیبای آن را باید شگفت ترین بخش این رمان به شمار آورد.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.