قسمت هایی از کتاب منجی در صبح نمناک
این را از طرف من بده بهش. یک وقت عصای بعثت من بود و امروز... یادگار من است. به او بگو، بگو وقتی این را دست ...
قسمت هایی از کتاب منجی در صبح نمناک
این را از طرف من بده بهش. یک وقت عصای بعثت من بود و امروز... یادگار من است. به او بگو، بگو وقتی این را دست می گیرد، یاد من باشد، یاد موهای من، که پایش سفید شد. بگو این قلم نیست؛ وصیت من است، تاریخچه همه رنج های من، که پیش او امانت می گذارم. و او برای حفظ حرمتش باید مثل من، مثل شمع، آب بشود و قطره قطره با خون بنویسد و طوری بنویسد که زندگی می کند؛ وگرنه امانت مرا لکه دار کرده... .
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.