من توی شکم یک غول گندهی بدجنس گیر افتاده بودم. همه جا آنقدر تاریک بود که که نمیتوانستم حتی جلوی پایم را ببینم. اما بدتر از همه صدای جیغ و ...
من توی شکم یک غول گندهی بدجنس گیر افتاده بودم. همه جا آنقدر تاریک بود که که نمیتوانستم حتی جلوی پایم را ببینم. اما بدتر از همه صدای جیغ و فریادهایی بود که نمیدانستم از کجا میآید… اینجا پر بود از بچهآدم و بچهغولهایی که به آنها چسبیده بودند.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.