رمان نوجوانان. هر رازی بود، توی همان آلبوم قدیمی بود. صد بار بیش تر به رسول گفتم بیا هر جور شده سر از کار بابا بزرگ دربیاوریم، ولی مگر به خرج ...
رمان نوجوانان. هر رازی بود، توی همان آلبوم قدیمی بود. صد بار بیش تر به رسول گفتم بیا هر جور شده سر از کار بابا بزرگ دربیاوریم، ولی مگر به خرجش می رفت. جرأتش را نداشت نصف شبی بیاید برویم توی زیرزمین. بیخودی بهانه می آورد که باید حرمت راز بابا بزرگ را نگه داریم. من که نمی فهمم یعنی چی که راز بابا بزرگ مال خودش است و اگر دلش بخواهد یک روز حتما" آن را به ما خواهد گفت ...
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.