«امیلی اِل»، رمان کوتاه مارگریت دوراس در میان دیگر آثارش، سرنوشتی متفاوت دارد. مارگریت دوراس خود در مقدمه ای بر امیلی ال، نوشته است که «. ...
«امیلی اِل»، رمان کوتاه مارگریت دوراس در میان دیگر آثارش، سرنوشتی متفاوت دارد. مارگریت دوراس خود در مقدمه ای بر امیلی ال، نوشته است که «... نوشتن یک کتاب، مثل بچه به دنیا آوردن است، چیزی است که از وجود شما زاده می شود. در آرزوی بچه دار شدن، که بعضی اوقات می تواند زنی را به مرز جنون برساند، نیازی مبرم به فراتر رفتن از زندگی وجود دارد؛ ولی در نوشتن کتاب تنها هستیم، تنهای تنها. سرنوشت کتاب هم با سرنوشت یک کودک متفاوت است. من در زمان جنگ نوزادی را از دست دادم، دکتر به علت نبودن بنزین نتوانست خودش را به من برساند. خاطره وحشتناکی است.» امیلی اِل بی شک یکی از کتاب هایی است که من آن را در نهایت هیجان و اضطراب نوشته ام، و در شوقی که مرا می ترسانید، از این که موفق می شدم آن چیزها را درباره ی امیلی ال بنویسم. در آن دوران خیلی بد می خوابیدم، تقریبا" غذا نمی خوردم. فقط یکی از دوستان هر روز به من سر می زد و دست نوشت ها را می گرفت و روز بعد تایپ شده تحویلم می داد. در آن تابستان، گویی من و آن دوست و کتابی که در حال شکل گرفتن بود، در این دنیا تنها بودیم. فکر می کنم روزی داستان کتاب امیلی ال را بنویسم، بعد از آن انتقادهای تند، پشیمان شدم از این که گذاشته بودم کتاب منتشر شود... آن ماجرا دیگر تمام شده بود که بیمار شدم و ٩ ماه در حال اغما بودم. بعد که حیات دوباره یافتم، برایم خبر آوردند که امیلی ال حتی بدون هیچ گونه تبلیغ در مطبوعات با اقبال عام رو به رو شده...» امیلی ال با این جمله آغاز می شود، «با ترس آغاز شده بود.»
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.