"شادی" با مادر و برادر خود زندگی می كند كه هر دو بیمار هستند. او و "سروش" به یكدیگر علاقه مندند و تصمیم دارند ازدواج كنند، اما مادر سروش با ا ...
"شادی" با مادر و برادر خود زندگی می كند كه هر دو بیمار هستند. او و "سروش" به یكدیگر علاقه مندند و تصمیم دارند ازدواج كنند، اما مادر سروش با این امر مخالف است. پس از مدتی مادر شادی می میرد و برادرش كه بیماری قلبی دارد در بیمارستان بستری می شود. در این زمان سروش برای انجام كاری به شهرستان می رود و مادرش از این فرصت استفاده كرده و با حیله شادی را مجبور می كند كه از سر راه سروش كنار برود و این در حالی است كه سروش از موضوع بی اطلاع است. شادی برای ادامه ی زندگی به اصفهان می رود و زمانی كه سروش بازمی گردد او را نمی یابد. بعد از چند سال سروش به همراه دوستش، مهرداد، به اصفهان می رود. مهرداد، به طور اتفاقی شادی را می بیند و دلیل رفتن او را می پرسد. او با فهمیدن ماجرا، جریان را برای سروش بازگو می كند و ...
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.