والتر بنیامین با تاکید گذاردن بر پیوند هنر مدرن و دگرگونی رخ داده در سرشت ادراک حس و ماهیت و تجربه مدرن،تئودور آدورنو با برجسته کردن ماهیت ...
والتر بنیامین با تاکید گذاردن بر پیوند هنر مدرن و دگرگونی رخ داده در سرشت ادراک حس و ماهیت و تجربه مدرن،تئودور آدورنو با برجسته کردن ماهیت اجتماعی-تاریخی اثر هنری و خود آیینی آن و رابطه دیالکتیکی اش با جامعه و تاریخ آثار هنری؛و هربرت مارکوزه با به دست دادن روایتی متفاوت نسبت به ست زیبایی شناسی مارکسیستی ارتودوکس،از ماهیت شکل یا فرم و منطق درونی اثر زیبایی شناختی،هر سه در راستای استتیک کانتی،در سنتی قرار میگیرند که میتوان آن را سنت زیبایی شناسی انتقادی نامید.این سنت زیبایی شناسی انتقادی-مارکسیستی،اثر هنری را در پیوند دیالکتیکی با کلیت اجتماعی مورد بررسی قرار میدهد ولی صرفا از آموزه های مارکسیسم سنتی که میکوشد هنر را تنها در مقام نوعی ایدئولوژی در نظر آورد،کمک میگرفت. دغدغه زیبایی شناسی انتقادی،صرفا آثار هنری وهنر به طور کلی نیست،بلکه نقد زیبایی شناختی،بالقوه قادر است گستره فراخ فرهنگ را هم در بر گیرد و از این زهگذر به رویکرد انتقدی به جامعه بیانجامد.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.