رمان فارسی.
یلدا دختر ساده و خوش قلبی است، که پدر و مادرش را از دست داده و تنها و بی پناه مانده است. او با دوست پدرش حاج رضا
(پدر خوانده اش) ز ...
رمان فارسی.
یلدا دختر ساده و خوش قلبی است، که پدر و مادرش را از دست داده و تنها و بی پناه مانده است. او با دوست پدرش حاج رضا
(پدر خوانده اش) زندگی می کند. بچه های حاج رضا همگی خارج از کشور زندگی می کنند، فقط پسر کوچکش «شهاب» پیش او مانده است. او هم از پدرش کینه دارد و به همین دلیل قصد دارد ایران را ترک کند و به نزد خواهر و برادرانش برود، اما پدرش با این موضوع مخالف است.
حاج رضا از یلدا می خواهد که با پسرش شهاب ازدواج کند و به مدت شش ماه با هم توی یه خونه زندگی کنند. شهاب پسری مغرور و از خود راضی اما خوشتیپ و خوشگل بود. حاج رضا با این کار می خواست از یک سو آن دو را به هم نزدیک کند تا به هم علاقه مند شوند و از سوی دیگر ارث پدرشان بین هر دو تای آن ها تقسیم شود. آن ها زندگی خود را با هم زیر یک سقف آغاز می کنند، یلدا رفته رفته به شهاب علاقه مند می شود، اما شهاب توجه ای به یلدا نداشت...
دکتر فروزش در کلاس درس یلدا را می دید که آشفته است، روزی به یلدا گفت نگاهت طوری است که صدای دلت را به گوش همه می رساند، اما تو محرمی نمی بینی تا آن را بازگو کنی، این ها یعنی این که تو دچار عشق شده ای ... اتفاقاتی که در داستان می افتد خواندنی است.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.