"روایت آیینه" به روایت عزیزالله نهفته را باید خواند. این رمان کوتاه ۹۵ صفحه ای مینیاتوری عمیق و گویاست و به عواملی می پردازد که پیشینه ی ی ...
"روایت آیینه" به روایت عزیزالله نهفته را باید خواند. این رمان کوتاه ۹۵ صفحه ای مینیاتوری عمیق و گویاست و به عواملی می پردازد که پیشینه ی یک مهاجر افغانستانی را رقم زده است، مهاجری که اکنون در یک کشور اروپایی زندگی می کند. در این نوشتار نویسنده به معضلات اساسی جامعه افغانستان اشاراتی دارد اما همه چیز در غالب زندگی شاه، شخصیت اصلی روایت، بیان می شود.
"ذهن شاه مثل پرنده ای در هیچ جایی قرار نمی گرفت". این عبارت بیانگر روح ناآرام انسانی است که در گذر از حوادث دوران با ناملایمات بسیاری دست و پنجه نرم کرده است. لحظات شیرین در زندگی شاه کم نبوده اند اما آنچه امروز ذهن او را بیشتر درگیر می کند نامرادی هاست و لاجرم ناآرامی هایی که پیامد ناملایمات گذشته است. زندگی او در سیالی میان واقعیت و خیال در نوسان است و گاه تمیز آنچه امروز بر او می گذرد و آنچه بر او گذشته است برای خودش هم دشوار است. عشق و یا به عبارتی رویای عشق مثل بسیاری از داستان ها چاشنی زندگی شاه است اما شاه حتا نمی داند معشوقش نازو بوده یا نازی و او هنوز نمی داند که با کدامیک عشق ورزی کرده است و حسرت عشق ورزی به کدامیک را هنوز بر دل دارد.
مادر بزرگترین کانون عشق ورزی دوران کودکی می تواند بعدها به مانعی در راه عشق ورزیدن فرزند تبدیل شود، اگرچه هنوز هم ذره ای از مهر مادرانه اش کاسته نشده است. شاه اصرار دارد تعبیر همه خوابهایش را از آیینه بخواهد اما نه رویای عشق نیاز به تعبیر دارد، و نه فاجعه ی از دست دادن معشوق. عشق و ناکامی در عشق واقعیاتی اند که خود تعبیر خود می شوند. ناکامی عشق در یک کشور اروپایی، جایی که حتا آشنایی به زبان و فرهنگ مردمش هم کمکی به ورود در حلقه های کوچک روابط نژادی و مذهبی نمی کند، به مراتب گزنده تر می شود. اینکه چقدر برای قبولاندن این سفر شاید بی بازگشت تلاش کرده باشی و خون دل خورده باشی تا اطرافیان و به ویژه مادر را به این سفر راضی کنی و حتا برای جلب رضایت مادر از ناراستی و نیرنگ سود برده باشی، اینکه گمان کرده باشی سفر در نهایت تو را از رنج و حرمان زیستن در تشویش جنگ رها خواهد کرد، تفاوتی در حال امروزت نخواهد داشت. اگر انتظاراتت ا
"روایت آیینه" که دغدغه ها و زخم های پنهان روان فرد بیمار گون را روایت می کند ، گفته ژان پل سارتر را به یاد می آورد که باری در مورد رمان معروف "خشم و هیاهو" ی فاکنر نبشته بود که "زندگي افسانهاي است که از زبان ديوانه اي نقل شود، آگنده از خشم و هياهو که هيچ معنايي ندارد".
دلهره، غصه و دغدغه شاه، شخصیت اصلی رمان، تنها ریشه در عشق ناکام او ندارد؛ شاه نماد نسل جنگ است. بیهودگی و ابتذال دنیای ماشینی غرب نیز بر اندوهش می افزاید و بل های مصرفی اي که پیهم می رسند، نشانه ای از یک تکرار غم انگیز از سرگشتگی دنیای امروز است. شاه در دنیای مجازی زندگی می کند. او وجود خویش را در واقعیت موجود حس نمی کند و درد غربت افزون بر درد جنگ، خون ریزی و عسرت بر شانه هایش سنگینی می کند.
یکی از ویژگی های رمان مدرن، شکستن زنجیره ای وقایع است. شیوه های جدید روایت، دیگر خطی و افقی نیستند. "روایت آیینه" اگر به صورت خطی و افقی بیان شود، سوژه خیلی متفاوت و یا احیانا جالبی ندار
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.