گزیده داستان های معاصر افغانستان به نام های: صبح روز عید، میوه یی به نام انگور، روشنایی صبح در کلکین، سایه ها، نه سالگی مهتاب، گل های آفتاب ...
گزیده داستان های معاصر افغانستان به نام های: صبح روز عید، میوه یی به نام انگور، روشنایی صبح در کلکین، سایه ها، نه سالگی مهتاب، گل های آفتابگردان، غروب، یک جای آرام در شهرنو، چپلک های مادرم، دروازه ی بهشت، چاقو تیزگر.
ملیحه بسیار مقبول شده بود. گونه هایش گل انداخته بودند و ننویش که او را پیش کلکین دید، حیران شد و با خود گفت: « چرا امروز عروس این قدر خوش است! » بعد فکر کرد که شاید از خاطر آمدن نوروز باشد؛ آخر فردا عید بود. ملیحه از همان اتاق تازه رنگ شده ی پشت بام، مثل همیشه به طرف زینه های آهنی آمد. با احتیاط به حویلی پایین شد. نگاهی به ننویش که در حال کالاشویی بود، انداخت و به طرف چاه آب رفت. ننویش با تعجب تا سر چاه به عروس خود نگاه کرد. ملیحه خواست لبخندی به او بزند. ولی وقتی یادش آمد که دیشب چقدر ناسزایش گفته، لب هایش تکان نخوردند. فقط ابروهایش به هم نزدیک شدند.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.