داستان تخیلی برای کودکان. تا حالا شیطونی کرده اید؟ مطمئنم که گاهی شیطون به سراغتان آمده. خب، شیطون خانم نه گاهی، که همیشه شیطونی می کرد. ای ...
داستان تخیلی برای کودکان. تا حالا شیطونی کرده اید؟ مطمئنم که گاهی شیطون به سراغتان آمده. خب، شیطون خانم نه گاهی، که همیشه شیطونی می کرد. ایشان یک روز یکشنبه از خواب بلند شدند و از پنجره ی اتاق نگاهی به بیرون انداختند. با خودشان گفتند، "به نظرم امروز، روز باحالی باشد." و بی صدا لبخندی زدند. بعد دست هایشان را به هم مالیدند و فرمودند، "یک روز باحال برای شیطونی کردن!"
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.