سیلی محکم تابان توی باغچه پرتش کرد. تافته حالش خیلی بد بود. کیفش را برداشت و تابان مرتب عذر خواهی می کرد که دست خودش نبود برگشت جعبه را از دس ...
سیلی محکم تابان توی باغچه پرتش کرد. تافته حالش خیلی بد بود. کیفش را برداشت و تابان مرتب عذر خواهی می کرد که دست خودش نبود برگشت جعبه را از دست تابان قاپید و به دو خودش را به در دانشگاه رساند و وقتی خودش را روی صندلی عقب تاکسی ولو کرد نفسی عمیق کشید. تماسهای پشت سر هم تابان را رد می کرد. ولی ول کن نبود به خانه که رسید خودش را روی تخت انداخت. گوشی اش را خاموش کرد با جمله ی سرم خیلی درد میکنه بعد میخورم مادرش را دست به سر کرد بیدار که شد ساعت حدود شش عصر بود. تلفنش را روشن کرد تابان برایش پیغام گذاشته بود که باید همدیگر را ببینند. این که یه راهی حتما واسش پیدا میکنیم و ساعت هشت کافه مهتاب منتظر است...
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.