رمان فارسی. نگامو از توی آیینه دزدیدم ... نمیخواستم واقعیتی که چشمام داد می زد و باور کنم ... یادمه یبار به جایی خوندم اگه کسی رو به خاطر قیافش ...
رمان فارسی. نگامو از توی آیینه دزدیدم ... نمیخواستم واقعیتی که چشمام داد می زد و باور کنم ... یادمه یبار به جایی خوندم اگه کسی رو به خاطر قیافش دوست داری این عشق نیست و تحسینه اگه اونو به خاطر خوبیاش دوست داری این عشق نیست و احترامه ولی وقتی کسی رو بی دلیل دوست داشتی بدون این عشق واقعیه ... آدم رو راستی بودم باید اعتراف می کردم بی دلیل دل بستم ... دل بستم به مردی که زن داره ... به مردی که بچش تا چند وقت دیگه به دنیا می آد ... همیشه که نباید اتفاق خارق العاده ای بیافته تا دلت بلرزه ... گاهی دلت بی دلیل بند می شه به چیزای کوچیک ... به محبتای ریزه میزه ای که می بینی از این و اون ...
مشتمو باز کردم و خیره شدم به صدف ....
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.