"باراباس" از كودكي پدر و مادري نمي شناخت و كارش راهزني بود. آنچه او را رنج مي داد، ايمان پيروان مسيح بود كه او آرزو داشت خود به آن دست ي ...
"باراباس" از كودكي پدر و مادري نمي شناخت و كارش راهزني بود. آنچه او را رنج مي داد، ايمان پيروان مسيح بود كه او آرزو داشت خود به آن دست يابد. باراباس تنها و سرگردان به جستجوي اين ايمان برمي خيزد و با افراد مختلف گفتگو مي كند. روميان او را به بردگي مي برند. هم-زنجير او كه يك مسيحي است، در قعر زمين و در زير ضربات تازيانه، به او درس ايمان مي دهد... سرانجام باراباس به اتهام پيروي از مسيح مصلوب مي شود
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.