عقربههای ساعت روی دوازده مماس میشوند، سگی پارس میکند، تلفن زنگ میخورد و پارسا سپهری گوشی را برمیدارد. زن آنسوی خط گلایه میکند ...
عقربههای ساعت روی دوازده مماس میشوند، سگی پارس میکند، تلفن زنگ میخورد و پارسا سپهری گوشی را برمیدارد. زن آنسوی خط گلایه میکند که چرا او مهمانی شب قبل را زود ترک کرده است.
چهرهی پنهان عشق روایت یک خلسه است، به درازای یک شبانهروز در خانهای درندشت، با هر بار زنگ خوردن تلفن گویی خلسه میشکند، داستان ورق میخورد و نور صحنه بر بازیگرانی تازه میتابد، دوتا از آنها افسر آگاهی هستند که مصرانه خانه و زندگی سپهری را در جستوجوی چیزی مشکوک زیرورو میکنند و این بهانهای شده است که او نیز خودش را و احساسات عمیقی را که در این سالها تجربه کرده یک بار دیگر مرور کند.
سیامک گلشیری در این داستان روی مرز شکنندهی خوابوبیداری، عشق و نفرت، خاطره و رؤیا راه میرود. شخصیتهای داستان هر کدام روش منحصربهفردی برای بیان عواطف و پیشبرد مقاصد خود دارند و همین باعث تنوع ایدهها و انگیزهها در این رمان شده است، چیزی که باعث میشود التهاب و تنش تا آخرین صفحهها همراه خواننده بماند.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.