پتسون از این که هر روز سرِ ساعت چهار صبح با صدای بیربیر فیندوس روی تختش بیدار شود، خسته شده. او به فیدنوس میگوید اگر باز هم این کار را تکرار ...
پتسون از این که هر روز سرِ ساعت چهار صبح با صدای بیربیر فیندوس روی تختش بیدار شود، خسته شده. او به فیدنوس میگوید اگر باز هم این کار را تکرار کند باید به جای دیگری برود. بالاخره فيدنوس وسایلش را جمع میکند و به یک اتاق قدیمی کنار باغچه میرود تا هر چقدر دلش خواست بپر بپر کند. اما تنهایی برای هردوی آنها خسته کننده است. شاید آنها بتوانند طور دیگری با هم کنار بیایند
بیش از شش میلیون نسخه فروش در دنیا
ترجمه شده به بیش از چهل زبان مختلف
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.