1979: دو نفر که هیچ شباهتی با یکدیگر ندارند در راه رسیدن به یک زندان کاملاً امنیتی که به نظر می رسد یک هجوم است. لوئیزا که مزرعه کوچکی در توسکا ...
1979: دو نفر که هیچ شباهتی با یکدیگر ندارند در راه رسیدن به یک زندان کاملاً امنیتی که به نظر می رسد یک هجوم است. لوئیزا که مزرعه کوچکی در توسکانی دارد و پنج فرزندش را به تنهایی بزرگ می کند، به ملاقات شوهرش می رود. او اخیراً از یک زندان معمولی به اینجا منتقل شده است، زیرا یک نگهبان زندان را در حالت عصبانیت کشته است. از سوی دیگر، پائولو، یک معلم فلسفه پیش از موعد بازنشسته، در این جزیره زندانی که بوی نمک، انجیر و گل می دهد، تنها پسرش را که به دام تروریسم افتاده است، ملاقات خواهد کرد. پائولو خشونت و دگماتیسم پسرش را تحقیر میکند، و با این حال، تا آنجا که میتواند به ملاقات او میرود، و حرکات آشنای محبت عمیق سابق آنها را حفظ میکند.
لوئیزا و پائولو تنها پس از تحقیر زیاد می توانند با بستگان خود صحبت کنند. هر دوی آنها به طرق مختلف از این تجربه به شدت متزلزل شده اند. یک حادثه دراماتیک در زندان، همسر کشاورز و روشنفکر تنها را مجبور می کند یک شب بیشتر از برنامه ریزی شده در جزیره طوفان زده بمانند. فقط خیلی بعد، در سال 2009، اهمیت این شب برای شما روشن خواهد شد.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.