مجموعه سه داستان: سونات کرویتسر، مرگ ایوان ایلیچ، داستان بابا سرگئی ایوان ایلیچ، که از طبقة بورژوازی جامعه است و در دیوان عدلیه مشغول به ک ...
مجموعه سه داستان: سونات کرویتسر، مرگ ایوان ایلیچ، داستان بابا سرگئی ایوان ایلیچ، که از طبقة بورژوازی جامعه است و در دیوان عدلیه مشغول به کار است، با «پراسکوایا فیو دورنا» ازدواج میکند که این ازدواج بیشتر از سر مصلحتاندیشی است تا علاقمندی. گرچه این پیوند، پیوند موفقی نیست اما ایوان ایلیچ همه تکالیفی را که موقعیت بورژوازی وی ایجاب میکند انجام میدهد. پس از 17 سال به سنپترزبورگ انتقال پیدا میکند. او که بیش از پیش از اقبال خود خرسند است شخصا دست به کار سامان دادن خانه نو میشود. در حین نصب پرده، از بالا سقوط میکند و تهیگاهش زخم برمیدارد. درد ابتدا میگیرد و رها میکند ولی بعد مزمن میشود. حال او روزبهروز بدتر میگردد و اینجاست که درمییابد دیگران چقدر نسبت به او لاقیدند. با وجود این وقتی درد برای ابد او را به تخت میخکوب میکند کسی پیدا میشود که از او مراقبت کند و آن کسی نیست جز «گراسیم»؛ دهقان جوانی که با مهارت و نشاطی سرشار تن به پرستاری وی میدهد. ایوان ایلیچ از حضور این موجود حقیر، که بیرون از عالم دروغ زندگی میکند، خرسند است. مرد علیل در آستانه مرگ درمییابد که زندگیاش ورای آنچیزی بوده که باید باشد: خواه در عالم اداری و خواه در عالم خانوادگیاش همهچیز به دروغ آمیخته بوده است. تولستوی در این داستان بیرحمانه کل جامعه بورژوازی را محکوم میکند. این مجموعه حاوی داستانهای کوتاهی از تولستوی نویسنده برجسته روسی قرن نوزدهم است که مرگ ایوان ایلیچ یکی از آنهاست.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.