با نگاه کردن به یکی از دوربین های دوچشمی، در ابتدا تنها چیزی که دیدم شعله هایی بود که به نظر می رسید در تاریکی می رقصند. بعد دیدم کسانی هستن ...
با نگاه کردن به یکی از دوربین های دوچشمی، در ابتدا تنها چیزی که دیدم شعله هایی بود که به نظر می رسید در تاریکی می رقصند. بعد دیدم کسانی هستند که مشعل های آتشین در دست داشتند. دور کتابخانه جمع شده بودند.
وحشت مردم در شهری که فرانک و دوستان هیولایی اش در آن زندگی می کنند گسترش یافته است. مردم شهر نجات یافته در خیابان ها در جستجوی هیولا گشت می زنند. عمه آلیس نامه های تهدیدآمیزی دریافت می کند که او را عاشق هیولا می نامند. کتابهای مربوط به هیولاها ممنوع شده و کتابخانه از متون خطرناک پاک میشود. و در میان همه چیز، Uvalisa، کتابدار شهر، ناپدید می شود. مسابقه نهایی هر لحظه نزدیک تر می شود
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.