رمان فارسی. بودن با بهرام خوب بود. چنان آرامشی نصیب من می کرد که کمتر در خودم سراغ داشتم. این که من تنها در ماشین مرد غریبه ای نشسته بودم بای ...
رمان فارسی. بودن با بهرام خوب بود. چنان آرامشی نصیب من می کرد که کمتر در خودم سراغ داشتم. این که من تنها در ماشین مرد غریبه ای نشسته بودم باید ناراحتم می کرد، اما در مورد او این طور نبود. حسی را که در همان مدت زمان کوتاه به بهرام پیدا کرده بودم هیچ وقت حتی نسبت به کیارش که از بچگی با هم بزرگ شده بودیم هم نداشتم. وقتی این ها را به ثریا گفتم...
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.