چشمان باریک شده اش را دوست دارم چرا انقدر تو جذابی آخر؟ اما شرمنده ی جذابیتت چای بریز نیستم برایت. بلند می شود و برای خودش چای می ریزد سر جا ...
چشمان باریک شده اش را دوست دارم چرا انقدر تو جذابی آخر؟ اما شرمنده ی جذابیتت چای بریز نیستم برایت. بلند می شود و برای خودش چای می ریزد سر جایش می نشیند زیر سنگینی نگاهش قضیه کوفت خوری ام تکرار می شود. بلند میشوم و مشغول جمع کردن میز صبحانه میشوم ظرفها را درون سینک که میگذارم و برمیگردم جلویم ظاهر می شود، جیغی می کشم و دست روی قلبم میگذارم. لبخند کمرنگی روی لبانش نشسته است و با نوک انگشتش ضربه ی آرامی روی بینی ام می زند اخم میکنم و خودم را عقب میکشم.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.