مجموعه داستان هاي فارسي. خلاصه اي از يك داستان: ساعت ها بود مطرب هاي روحوضي مي خواندند. صداي گرفته و خسته آوازخوان دسته، سكوت لطيف وسط شب مي ...
مجموعه داستان هاي فارسي. خلاصه اي از يك داستان: ساعت ها بود مطرب هاي روحوضي مي خواندند. صداي گرفته و خسته آوازخوان دسته، سكوت لطيف وسط شب ميدان فوزيه را بر هم مي زد. از سر شب شروع كرده بودند، مي زدند و مي خواندند. بوي اشتها آور چلوي آب كشيده و كباب و ماهي سفيد تازه، آب به دهانم مي آورد. بالاي سرم ماه با سرعت نورپاشي مي كرد..
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.