داستان براي كودكان،
در شهري دور و گمنام، باغبان پيري زندگي مي كرد كه همه مردم دوستش داشتند و او هميشه مي گفت: "من گلها و بچه ها و آدم ها را خ ...
داستان براي كودكان،
در شهري دور و گمنام، باغبان پيري زندگي مي كرد كه همه مردم دوستش داشتند و او هميشه مي گفت: "من گلها و بچه ها و آدم ها را خيلي دوست دارم." او براي مردم مثل يك حكيم پير بود، هر كس كه مريض مي شد پيش او مي رفت و او با نگاه كردن به چشمكها و زير پلكهاي مريض بيماري او را مي فهميد و با گشتن در گلها، گل مورد نظر را پيدا مي كرد و براي مريض مي برد.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.