داستان فارسی. "پریباد" داستان شهری است که یک دفعه و ناغافل در یک شب ناپدید شده است. راوی می گويد «هیچ قصه گویی ندیده بودم که قصه پریباد ...
داستان فارسی. "پریباد" داستان شهری است که یک دفعه و ناغافل در یک شب ناپدید شده است. راوی می گويد «هیچ قصه گویی ندیده بودم که قصه پریباد را کاملا بداند. شهری بوده انگار به نام پریباد که یک شب محو می شود و يا توفان آن را می برد و شاید برعکس، توفان، شهری را می آورد به نام پریباد. بعضی می گفتند ساکنانش دیو بودند. در قصه ها مکانش را حدود ایزد خواست در اطراف یزد می دانند و در روایت ها یی، کنار جبار بارز، حد فاصل بم با نرماشیر. زابلی ها هم می گویند این شهر کنار شهر سوخته بوده است.» در ادامه ی داستان، «پیر ویس» ماجراها یی حیرت انگیز از شهر «پریباد» حکایت می کند؛ ماجراها ی عجیب و غریب که آن ها را از پدرش و او از پدر خود و او نیز از پدر خود یعنی مهرک، پسر میرزا فرجاد شنیده بود. خانمش هم هر چه را درباره ی پریباد و مردمش و ماجراها ی شهر از پدر و مادر و پدربزرگ هایش شنیده، بدون کم و کاست، تعریف می کند.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.