تخته درست در چند قدمی میزی بود که او رویش نشسته بئد. گچ را برداشتم و طوری که او هم از آن فاصله بتواند بخواند نوشتم "گویند دل به آن بت نامهر ...
تخته درست در چند قدمی میزی بود که او رویش نشسته بئد. گچ را برداشتم و طوری که او هم از آن فاصله بتواند بخواند نوشتم "گویند دل به آن بت نامهربان نده/دل آن زمان ربود که نامهربان نبود" مطمئنم! هرچند که بخواهد نقش نامهربان ها را بازی کند، نمی تواند من را گول بزند!
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.