قسمت هایی از کتاب دیالوگ
می نویسم: نشسته ام. بالای سرم پلی است. تی شرت زرشکی پوشیده ام و شلوار کتان سفید، پاره شد در محل زانو. موهایم را در ...
قسمت هایی از کتاب دیالوگ
می نویسم: نشسته ام. بالای سرم پلی است. تی شرت زرشکی پوشیده ام و شلوار کتان سفید، پاره شد در محل زانو. موهایم را در پشت سر با کشی مشکی سفت بسته بودم که حالا دیگر شل شده. خوانده ام، هر چند با صدایی نه چندان خوش آیند. داد زده ام بلند و چیزهایی تکه تکه له شده و جویده، تلخ و ترش، بالا آورده ام و حالا به یک ستون گرم تکیه داده ام و تن ام سرد است. نگاه می کنم نمی بیند و...
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.