رمان فارسی. خسته م. کم آوردم. بسمه دیگه. دلم می خواد بمیرم. خسته م از حرف ها و نگاه دیگرون. خسته م از خودم، از آینده ای که کلی براش نقشه کشیده ب ...
رمان فارسی. خسته م. کم آوردم. بسمه دیگه. دلم می خواد بمیرم. خسته م از حرف ها و نگاه دیگرون. خسته م از خودم، از آینده ای که کلی براش نقشه کشیده بودم، ولی با دست های خودم گند زدم بهش. خسته م از دست خودم که می تونستم سه سال پیش، یه «به درک» بگم و برم دنبال زندگیم، ولی نرفتم و دارم می سوزم از نرفتنم. نگاهش را در چشمان نم زده ی یهدا چرخاند و سنگدل شد. - خسته م از تو که سه سال کارت شده گریه و فکر. فکری که داره عین خوره، هم تو و هم مغز منو می خوره. باز نگاهش کرد. آب از سر و صورتش راه گرفته بود. چهره اش در هم شد. چانه ی دخترک را گرفت و سر به زیر افتاده اش را به سمت خود برگرداند ...
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.