یکی بود یکی نبود. اونی که بود من بودم. پتوی کوچک و دوست داشتنی ام را توی کوله پشتی ام گذاشته بودم و میخواستم راه بیفتم تا بهشت را پیدا کنم؛ و ...
یکی بود یکی نبود. اونی که بود من بودم. پتوی کوچک و دوست داشتنی ام را توی کوله پشتی ام گذاشته بودم و میخواستم راه بیفتم تا بهشت را پیدا کنم؛ و اونی که نبود، مادرم بود که همه میگفتند مدتی پیش به بهشت رفته است...
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.