مجموعه داستان هاي كوتاه فارسي
اولين نفري كه وارد مسجد مي شود "آذر" است با سيني از حلوا و عينك سياهي كه بر صورت دارد. صداي قاري از پشت شيشه ها ...
مجموعه داستان هاي كوتاه فارسي
اولين نفري كه وارد مسجد مي شود "آذر" است با سيني از حلوا و عينك سياهي كه بر صورت دارد. صداي قاري از پشت شيشه هاي سالن به آسمان مي رود. "شيرين" طوري نشسته است كه از بين شانه هاي دو مهمان رديف اول بتواند مادرش را ببيند. او رنگ پريده شده است. مادرش با شنيدن نام دخترش دو بار از هوش مي رود. شيرين نمي تواند دهانش را از هم باز كند، او بعد از تلاش زياد دهانش را باز ميكند ولي هيچ صدايي از او در
نمي آيد.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.